یک سیستم به چه میماند؟
اگر بخواهیم اشکال متفاوتی از سیستمهای حکومتی را در ذهن خود ترسیم کنیم با رسم شکل چه چیزی میتوانیم داشتە باشیم؟
این چیزی است که من بدان رسیده ام امیدوارم واضح باشد و بتواند نظر شما جلب نماید.
وقتی فیلسوفان پرسش از بنیاد انسان را در ذهن خود جستجو میکنند به پرت شدگی انسان میرسند. بدین معنا که انسان وقتی چشم باز میکند در این جهان است.
در نتیجه فیلسوفانی می ایند و دیگر سوال از وجود خدا را بی معنی میپندارند و اصولا میگویند نیازی نیست که ما به این سوال جواب بدهیم که ایا خدایی این جهان را خلق کردە است یا خیر. در همین راستا داستایفسکی میگوید چه کسی دنیا و انسان را خلق را ول کنید بهرحال ما هستیم باید بدانیم چه کسی میخواهد دنیا را خراب کند و انسان را نابود کند.
در همین راستا فیلسوف بزرگی مانند شوپنهاور میگوید انسان وقتی چشم باز میکند در یک سرازیری است با سرعت بسیار زیاد، هم انسان در حال دویدن است و هم سرازیری زیر پایش در حال حرکت است. حال فکر کنید اگر انسان بایستد چه اتفاقی می افتد. اگر دیواری در سر راهش باشد چه میشود؟ نابود میشود. له میشود.
حال برگردیم به سوال سیستم.
سیستم را من به همان شکل نگاه انسانی شوپنهاور نگاه میکنم وقتی سیستم شکل میگیرد قطعا در یک سرازیری است و در حال حرکت. ایستادن سیستمها فقط مواقعی می ایستند که یا مرده باشند و یا به دیوار عظیمی برخورد کردە باشند. سیستم در ابتدای شروع به کار حالت مربع و یا مستطیل و یا هر چند ضلعی می تواند باشد. لذا در ابتدای حرکت، سیستم حرکت کند و با دست اندازهای سنگین دارد. نمونە این دست اندازها برای سیستم ایران را مثلا با جنگ ایران و عراق و یا اعدامها و یا سر ناسازگاری مردم میشود دید کە میخواهد حرکت کند اما زاویه های تیز هستند که کماکان جلوی حرکت سریع سیستم را میگیرند. لذا #سیستم سعی در نابودی این زوایا دارد.
این شکل چند ضلعی که زوایای مختلفی دارد سعی در پهن کردن زوایای خود و در نتیجه حرکت اسانتری دارد.
هرچه از عمر این سیستم در این سراشیبی میگذرد زوایا پهنتر میشود و این همان نماد سرکوب است.
سیستمها دو نوع حرکت دارند:
حرکتی که تنها سعی در از بین برد زوایای خود دارد.
در این شکل میتواند مربعی را فرض کرد که کوچک و کوچکتر میشود تا به شکل دایره بگرود.
حرکتی دیگر را به بزرگتر کردن خود و در نتیجه ایجاد زوایای کوچکتر و در نتیجە حرکت راحتتر.
در این شکل میتواند مربعی را در نظر گرفت که با ایجاد زوایای دیگری در خود به شش و یا هشت ضلعی میگراید.
سیستم به یک چیز فکر میکند ماندگاری خود در نتیجە برای حرکت اسانتر یا باید زاویەهای بیشتر بسازد یا زاویەها را سرکوب کند.
با ایجاد زاویە بیشتر میشود گفت کە سیستم دیگر زاویەها را در خود حل میکند. نماد این سیستم را میشود به سیستم امپریالیستی امریکا دانست. امریکا همیشه سعی دارد برای حرکت بهتر و اسانتر خود دنیا را با خود هم اهنگ کند لذا انواع زاویەها ایجاد میکند که بتواند دیگرانی را که باعث حرکت کند خود هستند را در خود حل کند.
سیستمی که امروزە جمهوری اسلامی ایران نیز بدان پایبند است. او در ابتدا تا توانست زوایای خود را سرکوب کرد. اما این سرکوبها نمیتواند شکل کامل دایرە را ایجاد کند لذا زاویەهایی نیز درست کرد که بتواند دیگرانی را کە با او زاویە دارند در خود حل کند. نمونە این زاویەها را میتوان احزاب کردی برشمرد که با درگیری بین خود و درگیری قدرت حرکت را برای سیستم ایران اسانتر میکند. ایران امروز دیگر مربع چهار ضلعی نیست نیست بلکه میشود یک سیستم چندین ضلعی نامید که حرکت از این زاویە بە زاویە دیگر اسانتر است و لذا حرکت اسانتر برای سیستم وجود دارد.
در دانشگاە استادی داشتیم میپرسید کە چرا سقف مسجد و اماکن مقدس در اکثر جهان شکل دایرە دارند؟
دایرە در فلسفە یونان باستان نماد کمال بود.
در این دید فلسفی که انسان مرکزیت داشت جهان در حول دایرە بە دور انسان میگشت. حتی کرە زمین که تخت فرض شدە بود شکلی دایرە مانند داشت نە لزوما کروی شکل.
لذا میتوان اینچنین فرض کرد سیستم گرایش بە دایرە شدن دارد.
چرا کە کمال برای سیستم نیز میتواند دایرە شکل باشد.
پس بنابراین میشود نتیجە گرفت کە انسان موجود در سیستم باید بحدی سرکوب شود کە سیستم بە صورت کاملا دایرە شکل دراید و هیچ زاویەای وجود نداشتە باشد.
حال بیایید فرض را بر این بگیریم که در این اشکال زندگی میکنیم چە چیزی در ما انسانها وجود دارد کە میتوان نظم این دایرە را بر هم بزند؟ میتواند زاویە درست کند؟
زندگی در این اشکال در ابتدای امر با سرکوب و له شدگی شدید همراە است. بحدی کە دیگر فکر نزدیک شدن بە دیوارەی سیستم بە ذهنت خطور نکند. و یواش یواش این چرخشهای پی در پی سیستم، سیستم را بە دایرەای تبدیل میکند حال این دایرە سریع و سریعتر میتواند حرکت کند. برای تجربه واقعی این حالت شما را دعوت میکنم کە دستها را باز کنید و با سرعت زیاد دور خود بچرخید. چە اتفاقی میافتد؟ دنیا دور سرتان میچرخد. بحدی که حالت استفراغ به شما دست میدهد ولی باز میچرخید. دنیا بە همراە شما میچرخد. شما چیزی واقعی نمیبینید. هر چه میبینید سایه هایی از واقعیت است. واقعیت قابل لمس دیگر وجود ندارد. شما برای لمس واقعیت یک راه بیشتر ندارید. ایستادن.
اما ایستادن در این دایرە بە سرعت در حال گردش چە عواقبی دارد؟ قطعا مرگ.
شما دیگر ارادەای نخواهید داشت حتی برای ایستادن.
ایستادن شما بە مرگ ختم میشود. ولی ایا باید ایستاد؟
بە نظر من بله باید ایستاد حتی اگر چند ثانیه هم باشد باید واقعیت را دید چون ارزشش را دارد.
نویسنده:مسعود پژوهی
نظرات
ارسال یک نظر